کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

به جایشمردن جوجه ها !!
امشب موقع خواب ،
بشمار، تعداد …دل هایی را که به دست آوردی …
بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی …
بشمار، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی …
فصل زردی بود، تو چقدر سبز بودی ؟!
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم….
زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.


بيا اي دل کمي وارونه گرديم

براي هم بيا ديوونه گرديم

شب يلدا شده نزديک اي دوست

براي هم بيا هندونه گرديم

شب يلدا مبارک

سلام عزیزترینم

یلدای پارسال 10 روزه بود و امسال دومین شب یلدات 1 سال و 10 روزه ایی

پارسال مادر جونی (مامان من ) پیشمون بود اما امسال تنهاییم... عزیزم یلدات مبارک

10 روزه گی ریحانی

ریحان عسلی

واسه خودت خانمی شدیا قلب

ریحان عسلی

پ.ن : ما بوشهریا رسم خاصی بغیراز دور هم بودن نداریم البته یه چند سالیه که خونواده پدریم هر سال یکی میزبان میشه و همگی میرن خونه اونا معمولا شام به عهد ی میزبان و مهمونا بقیه بساط شب یلدا رو دونگی تهیه میکنن

اما اینجا تو تبریز اکثرا کوچیکترا میرن خونه بزرگترا هوراو یه رسم دیگه ایی هم که دارن اینه که اگه دختر خانمی نامزد باشه (عقد شده ) خانواده داماد واسش وسایل شب یلدا می برن چه خوش به حالش میشه اگه خونواده آقا داماد خوش ذوق باشن با تزیینات این کار صورت میگیره و اگه اشتباه نکنم طلا هم واسه عروس خانم میگیرن

من این رسمشون رو خیلی دوست دارم بعضی خونواده ها هم مثه جاری بزرگم هر ساله واسه دخترش که 6_7 ساله ازدواج کرده و عروسش که 2 ساله آورده فرقی نمی ذاره و واسه دختر و پسرش هندونه و انار می بره

شما چطور دوست عزیز اگه دوست داشتید از رسم و رسوم شهرتون برامون بگید

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 233 تاريخ : چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت: 11:58

سلام

ریحانی نه به اول که اصلا بغل پدر جونی نمی رفتی نه به این آخریا که بابامو ول نمی کردی اینجا خونه مادربزرگم هستیم و تو حیاط نشسته بودیم

ریحان عسلی و پدر جون

بعضی شبا دایی علی می گفت میخوام برم کناردریا یه چرخی بزنم می آیید بریم ما هم از خدا خواسته زود لباسامونو می پوشیدیمو باهاش می رفتیم

اینجا هم روبروی سیا سمبو یه ساندویچی توی بوشهر که دایی علی برامون هات داگ رفت بگیره

سفارش یکم طول کشید ریحانی هم خسته شده بود و خوابش می اومد منم چاره ایی نداشتم جزء اینکه ریحانی رو از سقف ماشین ببرم بالا که بیرون رو نگاه کنه چقدر هم دوست داشتی تا می آوردمت پایین دستاتو می بردی بالا که بازم بذارمت بری بالا و بیرون رو نگاه کنی

ریحان عسلی

سامی اینجا تازه از فرودگاه اومده بود واسه مراسم خاله سودی

خاله سودی و خواهر زاده هاش

ریحانی و سی دی های خاله ستایش

ریحان عسلی

ریحانی و سامی عاشق ماشین پدر جونی!!!

ریحانی فرمون به دست و سامی که البته تو عکس معلوم نیست ریموت ماشین رو برداشته قوربون خنده هات بشم خاله قلب

ریحان عسلی و سامی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 278 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1390 ساعت: 15:58

سلام

از وقتی از بی یو اومدیم خیلی وابستگیت به باباییت زیاد شده تا اف اف به صدا در میآد هر جا باشی خودتو میرسونی به در تا پیشواز بابایی بری و خودتو میندازی بغلش

یه وقتایی هم میخوای اف اف از جا در بیاری همش میگی بابا بابا بابا بابا بابا ..... تا میتونی دلبری کن عسلی من

بابایی هم دیگه میدونه که وقتی میآد خونه دست خالی ممنوعه چون یه وقتایی که من وسایل میخوام و کنارش چیپس یا هر خوراکی دیگه می گیره میکشی خودتو براشون که البته نمی خوری و فقط دوست داری بریزو به پاش داشته باشی مخصوصا وقتی گندم و ذرت شیرین برات می گیره

چند وقتی بود که به بابایی میگفتم برام لب تاب بگیره اما حالا خیلی پشیمون شدم وقتی می بینم تا میشینم پای کام می آی پیشم و هی یا دست به کیبورد میزنی یا همش پاورو کیس رو دست میزنی و خاموش میکنی دیگه تا یکم که بزرگتر بشی و بهت بگم دست نزن و کلا حرفم رو متوجه بشی بی خیالش شدم

من میخواستم وبلاگت رو به روز کنم ببین دستت کجاست دیگه تصور کنید من چطوری تایپ می کردم

ریحان عسلی

میگم دست نزن داشتم مثلا گریه میکردم ببین چطوری نگام میکردی

ریحان عسلی

بدتر دست میزنی !!!

ریحان عسلی

پ.ن: پارسال درست تو این روز بردیمت واسه تست زردی و تیروئید

متاسفانه زردیت بالا رفته بود و مجبور شدیم بذاریمت زیر دستگاه فتوتراپی بماند که چقدر اشک ریختم و غصه خوردم

دستور پزشک واسه فتوتراپی

نسخه

من حتی زیر دستگاه پوشکتو عوض میکردم تا از دستگاه حداکثر استفاده رو کرده باشم و زردیت زود پایین بیآد

ریحانه کوچولوی 8 روزه زیر دستگاه فتو تراپی

ریحان عسلی

آّب قند می دادیم که آب بدنت از نور دستگاه کم نشه

ریحان عسلی

اینم جواب آزمایشت که یک ماه بعد جوابش اومد که خدارو شکر تیروئید نداشتی

آزمایش تیروئید

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 243 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت: 12:45

سلام

ریحانی امروز واکسن یک سالگیتو زدی دیگه واسه خودت خانم شدی جیگرم
با یه هفته تاخیر آخه هفته ی پیش تب داشتی مرکز بهداشتی هم می برمت فقط یکشنبه_ سه شنبه ها واکسن یک سالگی رو میزنن
قوربونت برم که کلی گریه کردی بابایی طاقت نیآورد و اومدم تو اتاق و بغلت کرد بعد از اون هم از اونجایی که بهداشتیار مربوط به پرونده ات خیالمون رو راحت کرد از خوردن همه چیز البه بغیر از تخم مرغ عسلی بخاطر تب مالت بابایی واست شیرینی خامه ایی خرید شما هم مثله همیشه به گفته ی اطرافیان که مزاجت به من (مامانی ) کشیده چیزای شیرین رو دوست داری

من هم به خاطر اشکایی که ریختی گذاشتم هر جور که دوست داری با شیرینی بازی کنی و بیخیال کثیف کردنت شدم آخه خیالم راحت بود که بعدش میبرمت حموم و حمومت میدم

ریحانی قبل از واکسن زدن

اوایل وقتی من تبریز اومده بودم بچه ها رو که می دیدم این جوری شال کلاه سرشون میکنن تعجب میکردم اما حالا که خودم بچه دار شدم و هوای سرد اینجا خیلی سوز داره ریحانی هم این مدلی از خونه تا ماشین بیرون میری

ریحان عسلی

ریحان عسلی در حال شیرینی خامه ایی خوردن

ریحان عسلی
دیشب بی خوابی به سرت زده بود من بیچاره هم تا ساعت 2 شب داشتم وبلاگت رو بروز میکردم هنوز مطالب عقب افتادم تموم نشده گلم گریه کردی زودی کام رو خاموش کردم اومدم شیر بدم وقتی خوردی و سیر شدی من یه لحظه خوابم برده بود دیدم تخت داره تکون میخوره داشتی از تخت پایین می اومدی
یه نیم ساعت که گذشت گفتم شاید خیس کردی جات راحت نیست پوشکتو عوض کردم که شاید بخوابی اما انگاری از خواب خبری نبود
دیگه هرکاری کردم نخوابیدی تا 5:30 صبح اونم همینطور که رو تخت دراز کشیده بودی خوابت برده بود منم که گیچ و خسته بودم نفهمیدم کی خوابیدم سردم شد بلند شدم دیدم شما هم طبق معمول پتو رو کنار زده بودی دوباره پتو کشیدم روتو خوابیدم تا صبح ساعت 10:30 که زنگ زدم به آقای همسری تشریف بیآرید دختر جونو ببریم واکسن داره

چراغها خاموش بود تو اون تاریکی دنباله ریموت ماشین بابایی بودی بخاطر نور فلاش چشماتو بستی و داری با ریموت ماشین بابایی بازی میکنی

ریحان عسلی




کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 258 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1390 ساعت: 13:07

سلام عشقم

همونطور که تو پست قبلی نوشتی دیروز 90/10/26 حال عجیبی داشتم من که نتونسته بودم تو مراسم بابا بزرگم شرکت کنم وقتی عکسارو دیدم حال عجیبی بهم دست داد بیشتر فقدان بابابزرگمو درک کردم

دیروز وقتی مامانم از مراسم برام میگفت من فقط گریه میکردم اصلا دست خودمم نبود نمیتونستم جلوی سرازیر شدن اشکامو بگیرم ریحانی شاهد و یاور همیشگی فقط نگام میکرد

بابایی هم که حال و هوام و دیده بود ساعت 7:00 زنگ زد که پاشو بریم خونه آقا موسی( برادر شوهرم ) اول قبول نکردم اما بعدش راضی شدم

دیروز روز خاصی بود برام ریحانی ببخش عزیزم قبل از رفتن اینروزا که ریحانی یاد گرفتی از روی مبل بالا بری همش منو تحریک میکردی که دنبالت بدومم و از دستم فرار کنی یکمی اینجوری باهات بازی کردم انقدر برام دلبری کردی که گرفتمت تو بغلمو محکم فشارت دادم (مامانا میدونن من چی میگم) انقدر که دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرمو از لپای خوشمزت یه گاز کوچولو گرفتی فدات بشم من همه ی دنیای منی

بعدشم لباساتو پوشوندم و آماده شدیم که بریم خونه عمو موسی اینم عکسای دیروز ریحان عسلیم

سمت چپ صورتش که قرمز شده جایی که من گاز گرفتم قبل از اونم پرتقال خورده بودی ببین چطوری لباساتو کثیف میکنی روزی دو دست لباس عوض میکنم برات جوحو بلا

ریحان عسلی

قوربونت نگاهت بشم من

ریحان عسلی

ریحان عسلی

دالی از نوعی دیگر ...!

ریحان عسلی

بابایی یکم دیر کرد ریحانی هم هی می رفت تو اتاق هی می اومد قبلنا می نشستی از روی چهار چوب در رد میشدی اما الان حرفه ایی تر شدی یه گوشه می گیری و ...

ریحان عسلی

این صندلی هم عید امسال مادر جونی برات فرستاد دیروز در آوردم تا ببعی سواری کنی اما مثه همیشه یکم که بازی میکنی دلت می زنه و دیگه کاری به کارش نداری

ریحان عسلی

از اونجایی که هوا اینجا خیلی سرد من از زیر شلوار یه ساق می پوشونم انگاری خوشت نمیآد و داری باهاش ور بری که درش بیآری اما نمیتونی خانم خانما

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 281 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1390 ساعت: 1:23

سلام شیطون بلای مامان

یه روز که می خواستم لباس بابایی رو اتو کنم داشتی با یه ماژیک بازی می کردی اومدم میز رو گذاشتم رفتم که اتو رو بیآرم از اتاق تا لباس بابایی رو انتخاب کنم و بیآم دیدم در ماژیک رو باز کردی و شروع کردی به خط خطی اولین باری بود که این کارو میکردی چقدر من ذوق کردم
فرداش که داشتم خونه رو جارو می کشیدم دیدم از آثارتون روی فرش هم نقش بسته ریحان عسلی چقدر تو بلایی اینم عکساش

ریحان عسلی

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 231 تاريخ : شنبه 26 آذر 1390 ساعت: 1:56

سلام عزیزم

روزای آخری که بی یو بودیم دایی علی که خیلی وقت بود ps3 گرفته بود بهمون قول داده بود که move اش رو هم بگیره تا ما بتونیم بازی هاشو کنیم

از دست تکنولوژی این زمونه خیلی بازیهاش خوب بودن مخصوصا رقصش هرچند ما از پسش البته غیر از خاله سودی بر نمی اومدیم اما همین که تحرکت داشتیم و ساکن نبودیم خودش کلی بود

یاد اون روزایی افتادم که سگا اومده بود ما هم کوچیک بود نوبت میذاشتیم super mario رو مرحله ایی بازی میکردیم اون موقع کجا بازیهای الان کجا

ریحانی و move

ریحان عسلی

ریحان عسلی

اینجا هم بازی paint شه که ستایش بازی میکنه ریحانی رو ببینید ستایش رو بخاطر هیجان بازی چطور نگاه میکنه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 221 تاريخ : جمعه 25 آذر 1390 ساعت: 21:08

سلام

همونطور که تو پستای قبلی گفتم بخاطر اینکه یه ماهی از قطع بودن نت مون گذشته بود و بابایی هم فراموش کرده بود دوباره وصل کنه حق اشتراکمون رو گرفتن و ...

دیگه منم که این دوماهی که خونه نبودم یه خونه بی نظمی و به هم ریخته ایی از آقای همسری تحویل گرفته بودم گفتم حالا که نتم قطعه دکوراسیون خونه رو عوض کنم

چهارشنبه 90/10/09 شروع کردم به خونه تکونی مفصل اول از اتاق خواب شروع کردم و روز پنجشنبه 90/10/10 هم پذیرایی تا تموم شد خیلی خیلی خسته شدم مخصوصا با شما وروجک ریحانی همش تو دست و پام بودی و نمیذاشتی راحت کارام رو انجام بدم

اما همینکه یه خونه تمیز و باب دلم می دیدم خستگی کارو فراموش کردم

وای چه لذتی داره خونه تمیز و مرتب و با سلیقه خدایشش آدم حض میکنه

فقط مونده آشپزخونه که البته نصفه نیمه موند آخه ریحانی تب کردی و منم دیگه نتونستم به ادامش برسم اشکالی نداره الان که نتم وصل شده یکم به مطالب عقب افتادت می رسم بعد از اون اگه حوصلم شد وسایل رو جابه جا میکنم اگر هم نه خب یه گردگیری اساسی براه می ندازم

من مشغول جا به جا کردن مبل ها بودم شما هم مشغول پر پر کردن گلها

ریحان عسلی

میگم ریحانه نکن همه جارو به هم ریختی سرتو به نشون ی دالی خم میکنم قوربونت برم من

ریحان عسلی

تازه یاد گرفته بودی که وقتی یه جایی بلندی اول دستتو میذاشتی اگه می رسید به حالت چهار دست و پا می اومدی پایین اگر دستت نمیرسید گریه میکردی که بیآرمت پایین اما الان دیگه حرفه ایی شدی بلا خانم اول پاتو میآری بعد میآی پایین

ریحان عسلی

بدون شرح ...!

ریحان عسلی

یه پذیرایی مرتب با یه ریحان عسلی خوشمزه

ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 217 تاريخ : جمعه 25 آذر 1390 ساعت: 15:48


سلام

تو این پست از اولین هات برات گذاشتم البته خیلی چیزای دیگه هم میشد که گذاشت اما مهمترین هارو گلچین کردم

اولين عکس ريحان بدو تولد

ریحان عسلی

اولين خواب ريحان در خانه

ریحان عسلی

اولين عکس ريحان که خيلي مورد توجه همگان قرا گرفت طوريکه همه اين عکس رو بک گراند موبايلشون انداختن (1 ماه و 5 روزه بودي تو اين عکس )

ریحان عسلی


اولين لبخند ريجان به روايت تصوير (1 ماه و 12 روزگي)

ریحان عسلی

اولين عکس عيد ريحان در اولين سال تولد

ریحان عسلی و بابای عسل

اولين گوشواره ريحان

گوشواره

اولين درون شهري ريحان به کندوان

ریحان عسلی

اولين نشستن ريحان عسلي به روايت تصوير


ریحان عسلی

اولين ماه رمضان ريحان


ریحان عسلی

اولين تلاش ريحان براي چهار دست و پا رفتن


ریحان عسلی

اولين تصوير دندان ريحان

ریحان عسلی


اولين تلاش ريحان براي گرفتن اجسام براي ايستادن


ریحان عسلی

اولين خوردن نان سنگگ ريحان

ریحان عسلی

اولين رفتن ريحان به رستوران با خانواده پدر


ریحان عسلی

اولين عکس العمل ريحان با آينه به روايت تصوير

ریحان عسلی
اولين سفر با هواپيما ريحان

بلیط ریحان عسلی


اولين عکس ايستادن ريحان

ریحان عسلی


اولين عکس ريحان با 4 دندان

ریحان عسلی

اولين عکس ريحان در کنار درياي خليج فارس

ریحان عسلی


اولين باريکه ريحان رفت خونه تنها عمه اش

ریحان عسلی

اولين عکس ريحان تو يه روز برفي


ریحان عسلی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 263 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1390 ساعت: 17:33

سلام مامانی

میخوام تو این پست از روز تولدت بنویسم دنییای زیباروزی که تو دنیای منو قشنگتر کردی یکسال با تو بودن وای خدای خیلی حس قشنگیه مادر بودن الان که دارم این پستو برات مینویسم تازه از خواب بیدار شدی و داری شیر میخوری

از روز 19/09 مریض شدی و بدجوری تب کردی دکتر گفت تا سه روز تب میکنه خدای من تا21/09 با وجود اینکه بخاطر ایام محرم و بخصوص که سال اول نه میتونی خودت شمعتو فوت کنی و بیشتر خسته میشی تا لذت ببری جشن بخصوصی نمیگرفتم اما خب همینکه می دیدم درست روز تولدت بی حالی بیشتر ناراحت بودم خیلی دلم گرفتحتی دکتر گفت تا تبش پایین نیآد واکسن نباید بزنی و منم دیگه نتونستم سر وقت واکسنتو بزنم

الان 2 روزه که تب داری روز 21/09 که تبت به 39.8 درجه هم رسید انگاری همه ی دنیا رو سرم خراب شد بی خوابی از یه طرف بی حالی شما هم ...

خلاصه اینکه همیشه میگن هیچ چیز خدا بی حکمت نیست راسته

ساعت 2 بعدازظهر بود که اف اف به صدا در اومد کیه منم معصومه (دختر عموی ریحانه ) درو باز کردم دیدم با یه جعبه کیک و پلاستیک به دست و لب خندون ریحانی تولدت مباک خدایا چقدر مهربونی اینجا چیکار میکنی با کی اومدی مامانت کجاست سوالهایی بود که من از معصومه میپرسیدم

فاطمه خانم زن عموی بزرگ ریحانی رفته بودن خونه ی معصومینا و با هم دیگه تصمیم گرفتن که منو سوپرایزم کنن خدا میدونه چقدر خوشحال شدم

منو رسوندن و گفتن شما بادکنک هارو باد کنید فاطمه و زهرا خانم رفتن دنبال مهدیه (دختر عموی ریحانه) اینا جوابهایی بود که معصومه به سوالام داد

1 ساعت بعد لیلا و زهرا و فاطمه زن عمو های ریحانه اومدن تولد تولدت مبارک من فقط گریه نکردم اومدیم تولد ریحانه جونو تبریک بگیم

همه دورهم بودیم چقدر خوش گذشت ریحانی یکمی بی حال بودی اما یه یک ساعتی که خوابیدی سر حالتر شدی

از دوستای وبلاگی هم یه تشکر ویژه مخصوصا از خاله هدی و مامان یاسمین زهرا دارم بخاطر پست قشنگی که تو وبلاگ یاسی به ریحانه جون اختصاص دادین

همینطور مامان کوثر و خاله الهه که به ما لطف داشتید و مارو شرمنده کردید ایشالا بتونم جبران این کار قشنگتون رو بکنم دلم و شاد کردید خدا دلتون رو شاد کنه و نگهداره نی نی های خوشگلتون باشه

آره دلبندم شبی که من فکر میکردم چه سوت و کور خواهد گذشت پراز خنده و شور شادی بود بخاطر این میگم که بابای معصومه آقا موسی عموی ریحانی آخر شب وقتی کیک خوردیم به حالت نشسته بادکنک هایی که باد کرده بودیم رو به هوا انداخت و بیشتر بچه ها خوششون اومده بود و کلی بازی میکردن و آخر سر هم یکی یکی بادکنک های باد شده رو می ترکوندن طاها پسر عموی ریحانه که 3.5 سالشه چقدر خندید بیچاره از بس خندید تو خودش...

 شکلکهای جالب آروین

اینجا نزدیکای ظهر ساعت 11:44 بعد از 2 روز تب داشتن تازه یکمی بهتر شدی دلم برای خنده هات تنگ شده بود قوربونت برم من

ریحان عسلی

میخواستم تبتو بگیرم تب سنج رو ازم می گرفتی اصلا دوست نداشتی تب سنج رو بذارم زیر قل قلیات (زیر بغلت)

ریحان عسلی

دیدم یکمی سر حالی شونه رو برداشتم موهات و شونه کنم بازم ازم گرفتی اما این بار تقلید کردی و خودت این کارو انجام دادی ای شیطون من

ریحان عسلی

بخاطر اینکه هیچ هماهنگی واسه گرفتن تولد نداشتیم مجبور شدیم یه کیک دیگه بگیریم

کیک کفشدوزکی رو زن عموی زرگ ریحانی لطف کردن و گرفتن

دنیای زیبا

ریحان عسلی

کیکی که بابایی گرفت واست ریحان عسلی

کیک تولد

ریحانی بغل مهدیه دختر عموش

خانمی که تو محجبه و تار افتاده زن عموی ریحانی که زحمت این مراسم رو کشیدن دستتون درد نکنه خیلی خوشحال شدم به گفته ی خودشون چون من اینجا غریبمو خونوادم پیشم نیستن خواستن دل تنگی نکنمو به قولی واسم مادر کردن بازم مرسی ایشالا منم تو شادیهاتون جبران کنم

ریحان عسلی

تولد تولدت مبارک بیا شمعارو فوت کن تا صد سال زنده باشی

عزیزم یکساله شدنت مبارک همه ی دنیای من

ریحان عسلی

ریحان عسلی و عسل

ریحان عسلی و عسل

ریحانه در حال دست زدن و پسر عموش امیرعلی ...!

ریحان عسلی و امیرعلی

ریحان عسلی و عطیه

عطیه و حامد دختر و پسر عموی ریحان عسلی

ریحان عسلی و حامد

شام هم کوبیده و جوجه بود که دست آقا موسی درد نکنه زحمت پختنشو کشیدن وقتی سفره رو باز کردن من داشتم ریحانی رو شیر می دادم و نتونستم از شام تولد عکس بگیرم

خاله ستاره:happy birthday raihan asali

مهدیه دختر عموت :تولد ریحانه جون مبارک

مامان سارا :تولد زیباست منت بر سر تقویم گذاشتی و پاییز رو خجالت زده کردی و آذر رو سر افراز کردی و عدد 21 رو تا ابد شرمنده خودت کردی تولدت مبارک ریحانه جون

لیلا خانم مامان عسل : سلام تولد ریحان کوچولو موچولو رو تبریک میگم از روی ماهش ببوس

اینا اس ام اسایی بود که اون روز برام فرستاده شد و بازم ممنونم از الهه خاله امیر علی که تلفن زدن و تولد ریحانی رو تبریک گفتن

آهان عمه و مادر جون (پدری) و دختر عمه ی ریحانی هم یه روز پیشواز اومدن و تولد ریحانه رو تلفنی تبریک گفتن دیگه چیزی یادم نمیآد اگه چیزی یادم اومد توی بعدا نوشت مینویسم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 311 تاريخ : چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 21:29

سلام

بالاخره اومدم خیلی اتفاقای زیاد افتاد ریحان عسلیم

انا لله و انا الیه راجعون

ریحانی بابابزرگم پر کشید رفت بهشت من نتونستم برم بلیط گیرم نیمد ریحانی الان که دارم آپ میکنم دقیقا ساعت 1:52 90/09/23 قراره ساعت 2 تشیع بشه

ریحانی ببخش اگه این دو روز خیلی گریه کردم و شاهد اشکام بودی ببخش اما دست خودم نیست آخه خیلی عزیز بود ایشالا جاش تو بهشت باشه

بار دیگه که برم بوشهر باید تو خونه ابدیش برم زیارتش ای خدا ... خدا رحمتش کنه خیلی دوسش داشتمو دارم

پ.ن : مرسی از همه ی دوستان که تو این مدتی که نبودم خیلی به من و ریحان عسلیم لطف داشتین و پیغام گذاشتین حتما سر وقت همه رو جواب میدم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت: 14:14

تقديم به خواهرزاده نازنينم ريحان عسليقلبماچريحانه عزيزم تولدت مبارك

(جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست
جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست
تولدت مبارک، تولدت مبارک
تولدت مبارک، تولدت مبارک)

امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره
از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره
امشب خونمون پر از طنین دلنوازه
تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته
تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک
عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک، تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست
جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست
جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام
وقت شکرگزاری به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته
تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک
عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک، تولدت مبارک

تولدت مبارک، تولدت مبارک
تولدت مبارک، تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک

امشب تو ببین چه شور و حالی و صفایی
راستی که گل سرسبده محفل مایی
امشب رو لبا گلهای خنده واسه توست
آرزوی ما بخت بلند در طالع توست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته
تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک
عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک، تولدت مبارک

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست
جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست
جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام
وقت شکرگزاری به سوی درگاه خداست

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته
تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک
عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک

تولدت مبارک، تولدت مبارک
تولدت مبارک، تولدت مبارک

از تمام دوستاي خوب تشكر ميكنم يه عالمه نظرات تاييد نشده است كه مامان ريحانا مياد خودش همه رو تاييد ميكنه

از مامان ثنا و ثمين ،خاله ياسمين زهرا،مامان پارسا(وروجك خونه ما)هم ممنونم

بخصوص خاله ياسمن زهرا كه ما رو سوپرايز كرد با عنوان پست :تولد يكسالگي دوست وبلاگيم ريحانه عسلي.بوسماچمرسي خاله هدي

(مامان ريحانه همين روزها مياد و آپ هاي زيادي هم داره)

از طرف خاله ستاره، اين پست توسط مامان ريحانا ادامه دارد

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 266 تاريخ : دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت: 13:08

سلام

اینروا خیلی سرم شلوغه دیشب حسابی برف اومد اینم باشه تا سر وقت بیام و همه چیز رو برات بنویسم

ریحان عسلی

ریحان عسلی

پ.ن : الان وقت نمیکنم نظرات رو تایید کنم ممنونم از همه ی دوستای خوبم که یادمون بودن

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 242 تاريخ : جمعه 4 آذر 1390 ساعت: 15:30